تنهایی
سلام امیدهای زندگیم
امروز خیلی احساس تنهایی میکنم
دیشب که رفته بودیم خونه مامان جون وپدر جون شما دوتایی اجازه خواستین اونجا بمونین . منم که فرداش یعنی امروز صبح وقت دکتر داشتم موافقت کردم . از وقتی از دکتر اومدم خونه جای شما توو خونه خیلی خالیه و دلم براتون تنگ شده بابا جون هم رفته ماموریت ...
اما نگران نباشین وقتی کارام تموم شد منم میام پیشتون خونه مامان جون
خیلی دوستون دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی