فاطمه طهورا ومحمدحسنفاطمه طهورا ومحمدحسن، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

گلهای زندگی من

یادش بخیر

1392/10/21 23:02
نویسنده : مامان
280 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  گلای قشنگملبخند

دیشب باباجون  دنبال جزوه های دانشگاش می گشت . رفت سراغ نوشته های قدیمی که توی دوتا کارتن بود، منم رفتم یه سری به اونا زدم دیدم نوشته ها  و مدراک تحصیلی و دفتر خاطرات و سفرنامه دوران مجردیم اونجاست... خیلی ذوق زده شده بودم ... اونارو برداشتم و نشستم به خوندن ...واااااااااااااااای چقدر برام لذت بخش و دلنشین بودقلب ...نامه های خاله ها هم در زمانی که من مجرد بودم خواهر بزرگم ازدواج کرد ... و نامه خاله الهه وقتی من ازدواج کردم ، که چقدر تنها شده با رفتن من ازخونه...آخی نمیدونین چقدر اون روزا برام تداعی شد برای چند لحظه رفتم اون زمانا که حدود 17 سال میگذره ...تازه نامه های من به بابا در زمان عقدخجالت چون بابا جون اونموقع در شهرستان دیگه ای کار میکرد و ما مدتی از هم دور بودیم... وای گلای من نمیدونین چه حس قشنگی داشتم ...وصف ناپذیر بود دوست داشتم تمام اون نامه ها و نوشته هارو غورت بدم ...دوست داشتم برگردم به اون زمان فرشته خیلی احساساتی شده بودم و گریه ام گرفته بود .

خوشحال بودم که اونارو تا این زمان نگه داشتم. برام عزیزن و تاجایی که بشه نگهشون می دارم.

دیشب مقداری ازسفرنامه که در زمان مجردی نوشته بودم(سال75) برای فاطمه جون  خوندم .

انشاالله کمی بزرگتر شدین در اختیارتون قرار میدم تا بخونین.

شما هم بهتر خاطراتتونو بنویسین تا بعد از مدتی از خوندنش لذت ببرین

 

دوستتون دارم

مراقب خودتون باشین

قربونتون برم فرشته های نازنینم ماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)