دوباره اومدم
سلام گلهای قشنگ زندگیم
امروز بعد ازیک سال دوباره تصمیم گرفتم تا به وبلاگتون بیام و دوباره شروع کنم به نوشتن.
یک سال گذشته و شماها یک سال بزرگتر و عاقلتر شدین و اتفاقهای کوچیک و بزرگ زیادی تو این یکسال برای هممون افتاده...
اینکه فاطمه جون داره وارد دوران نوجوانی میشه و میره کلاس اول دبیرستان البته نظام جدید که دبیرستان شش ساله هست و از اینکه اینقدر زود داری بزرگ میشیو دبیرستانی میشی حس خوبی داری
اینکه محمد حسن عزیزم دیگه امسال باسواد شدی و خیلی خوب کتاب میخونی و امسال به کلاس دوم میری
از اینکه بزرگ شدین و بیشتر منو درک میکنین و بیشتر هم صحبت هم شدیم حس خوبی دارم
از اینکه هستین و با وجود شما زندگیم زیباتره خدارو شاکرم
عزیزانم با دلهای پاک و بی آلایشتون دعا کنین که مامان خوبی براتون باشم و بتونم خوب از عهده تربیت دینیتون بر بیام
بی اندازه دوستتون دارم